نبض 13
یه لیوان شربت درست کردم یعنی تو تابستون من چپ میرم راست میام شربت میخورم خخ تو دستم رو مبل نشسته بودم عین آدم اصلا رو مبل نمیتونم بشینم همیشه یه پامو جمع میکنم تو خونه هم اگه باشم پاهامو جمع میکنم تو شکمم داشتم میرفتم بشینم رو مبل پاهام خورد به لوازم خیاطی مامانم،مامانم گفت اونا رو جمع کن لبامو جمع کردم گفتم نوموخوام مامانم گفت عه میگم جمعشوم کن بشکنن میشکنمتا کفتم نوموخوام میگه چرا اونجوری میکنی میام میرنمتا خخخ
گفتم عه آقا بزار یه کم لوس باشم دیگه چرا من و یه کم لوس بار نیاوردی من دلم میخواد لوس باشم مامانمم در جواب گفت که متنفره از لوس بودن خخخ بعله عقده ای شدممم رفتتتتت
چند روزی بود که پست نزاشته بودم جمعه ی گذشته اینقدر اعصابم خورد شده بوووودددد هی کارای مختلف میکردم حوصله ام سر نره نمیشد که یه دفعه زنگ زدن مادربزرگم اینا گفتن من و نادیا حاضر شیم بریم باهاشون بیرون رفتیم اطراف شهر پدربزرگم پیاده امون کرد منم همونجوریییی رفتممم خخ رفتم تو زمین برنج مردم ریحانه کفت بیا بیرون بابا مار داره منم همینجوری رفتم بعد خودشم اومد خخ عکس بارون شدیم
یک شنبه هم یه عروسی مزخرف دعوت بودیییممم اوفف واقعا بعضی چیزا تو عروسی دوست ندارم بعدا لیستشون میکنم خخخ
اصلا حوصله ی عروسی نداشتم که گند زدم تو کله ام موهام اصلا معلوم نبود چیه پشتش فر بود جلوش صاف خخخ اصلا به وضعییی
دوشنبه دوباره کلاسای استخر شروع شد رفتیم عمق زیاد مربیمون داشت با بچه ها کار میکرد منم رفتم از استخر بالا مربیمون گفت کجا؟با یه حالتی کفتم میخوام بپرم گفت عه بپرم چیه دختر بیا پایین ببینم وای خودم خنده ام گرفته بود بهناز میگه تو چه علاقه ای داری به آب و پریدن و شنا خخخ
بهدشم که سه شنبه تولد زهرا بود من از صبح رفتم و کلی خرابکاری کردیم رو ژله ها و رفتیم بخوابیم یه کم بعد از ظهر که من فقط زر زدم خخخ زهرا دستشو گزاشته بود رو دهنم میگفت فقط یه کم حرف نزن خواهش خخ اهرشم نزاشتم بخوابیم
بعدشم که دیگه رفص و اینجور چیزا و کلی حالی حولی شدیم
امروزم رفتم برای عروسی بعدی لباس خریدم وایی عاشقشم یعنی عروسکییی من از قبل انتخابش کرده بودم رفتیم تو مغازه به مامانم نشونش دادم و بعد هی مامانم لباسای مختلف نشون میداد من هی مخالفت میکردم مردا میگفت دخترتون از همون اول اونو انتخاب کرد خخخ
بعدشم رفتم آموزشگاه بعد یک ماه دوباره کلاس ویلن ثبت نام کردم آخییی دلم تنگ شده بود یک ماه استراحت آموزشگاه اینقدر شلوغ بود مدیر آموزشگاه به همه گفت یه لحظه وایسین من به کار دخترم برسم وای من و میگییی اصلا نیشم باززز بعد اسممو داشت مینوشت اول گفت نیکی چی بودی بعد کفت نمیخواد نمیخواد یه دونه نیکی که بیشتر نداریم وای من دوبارههه نیشم باززز خخخ
خلاصه میان دوباره با گزارشای جدید سعی دارم میکنم مثل قبل باشم سریع سریع و با جزئیات خخ
- ۹۴/۰۵/۰۱