نبض 7
همین چند لحضه پیش اومدم بپستم که مامانم گفت پاشوبرو بیمارستان مادرجون داره مرخص میشه کمک دست خالت باش.
بنده هم گوش به فرمان پاشدیم رفتیم و مادربزرگ هم مرخص شد بنده هم در بیمارستان یک جا بند نمیشوم همش دلم میخواد این ور اون ور سرک بکشم معمولا تو اینجور مکان ها مثل بیمارستان و هتل واینجوزجاها خیلی حس فوضولی دارم خخ
امروز صبح که (تصویر) گویای هستش و اگه یه کم بیشتر اسرار میکرد میخوابیدما خخخ
وای کلی امروز خندیدیم خیلی باحال بود،یه دور که زدیم زهرا گفت بشینیم و ما هم نشستیم اینم منظره ی روبه رومون،یه مرده با یه بچه کوچولو اومدن از جلومون ردشدن میگم که من بچه دار هم شدم با بچه ام میام پیاده روی زهرا میگه آره اونم بچه ی تو یه بار دیدی تو اب افتاده غرق شده وای اینقدر خندیدیم ،میگه آره بچه ات و قنداق میکنی میای پیاده روی میگم زهرا کالسکه رو برای این مواقع گزاشتن میگه بچه ی بیست روزه رو میزاری تو کالیسکه میگم وای زهرا چه قدر خنگی تو حالا 20 روز بعد زایمان کی میاد پیاده روی
بعد زهرا خانم عینکشو برعکس گزاشته بود من قشششش آوردم دیگه از خنده تو اردو هم یه عکس داریم که عینکشو برعکس گزاشته اصلا متوجه نشده میگم زهرا تو میخویاشوهرم طلاقم بده خخ
امروزمان کلا با آهنگ دختر آقای طالب زاده سپری شد زهرا میگه پاشیم برقصیم اینجا ها؟؟
+بنده از فرط خندیدن قش آورده ام:))دندونای زشتوکم خخخ
+مهم ماجراا پاهامون
دیشب والیبال باخت فدای سرمون بابا دنیا ارزششو نداره خخخ
بریم پایتخت ببینیم
- ۹۴/۰۴/۰۸
+ خو تصویر اولی که واس من باز نشد! تصویر دومی هم منظره قشنگی بود ای کوفتتون بشه که اینقدر شهرتون سر سبزه! من اگه یه روز بیام اونجا کل شهرو ویران میکنم تا اینقدر کیفشو نبرید! هااا راستی نیکی! من چند تا عکس از بچگیام دیدم که توی لاهیجان بودم! یه پارکی دارید که همش دورتادورش مجسمس نه؟ من رفتم اونجا کلی عکسیدم! برو روی مجسمه هاش دست بکش مقدسه! چون من کنارش بودم!
والیبالم فداااااااااااااااااااا سرموووون :) همش که نباید ببرن :)